باور تغییر و خواستن!
یادداشتی از پرویز پرستویی
نقل از دوشنبه: قدیمها انگار همه چیز با وفاتر از امروز بودند.بیسکویت داشتیم که نام آن«مادر» بود، یعنی یکی از بهترین و باوفاترین موجوداتی که پروردگار خلق کرده است.امروز بیسکویت داریم که اسمش«های، بای!» است، یعنی نیامده میخواهد برود، سلامی میکند و بعد از آن خداحافظی میکند و میرود.نمی دانم قدیمها قد ما کوتاه بود یا برفهایی که میآمد بیشتر بود و ما ارتفاع آنها را بیشتر از برفهای امروز میدیدیم.نمی دانم دل ما بیشتر خوش بود یا واقعا قدیمها بیشتر خوش میگذشت و خندهها از ته دل بود و غصهها زود از دلها میرفت.نمی دانم در گذشته سلامتی مردم بیشتر بود یا ما مریض نبودیم و اینطوری فکر میکردیم.خاطرم نیست که ما واقعا بینیاز بودیم یا مردم توقع شان پایین بود و با آنچه که داشتند لذت بیشتری از زندگی میبردند.در گذشته خبری از تجملات و چشم و هم چشمی نبود و انسانها روزیای را که به دست میآوردند را روی چشم شان گذاشته و خدا را روزی صد هزار مرتبه شکر میگفتند.قدیمها حوصله بیشتری داشتیم، کنار هم جمع میشدیم، امروز خیلی کمرنگ شده ایم، شاید وقت بیشتری داشتیم، خلاصه خوشتر بودیم و باصفاتر بود همه چیز… نمیدانم چه چیزهایی داشتیم و چه چیزهایی نداشتیم اما روزهای بهتر و خوب تری داشتیم.همانطور که دکتر الهی قمشهای میگوید: «اگر ما شاد وخوش وخرم شويم شفا پيدا ميكنيم،اغلب بيماريهای جسماني محصول بيماريهای رواني است، عامل اصلي بيماري اين است كه آدم از خودش راضي نيست و شب كه ميخواهد بخوابد باطنش از او ميپرسد كه امروز چه كار كردي؟دل چه كسي را خوش كردي؟چه كسي را امروز شاد كردي؟» این افکار باعث میشود که ما ببینیم از زندگی واقعی خود چقدر لذت میبریم.همانطور که خانم اميلي برونته ميگويد شب كه ميشود كارهايت را بگذار روي ميز،اگر ديدي در بين آنها يك لبخندي هست كه مثل يك خورشيد تابيده و دل يكي گرم شده، آن روزت را باطل نكردي؛ دارايي انسان شاديهایی است كه توليد كرده و آن شادي هاست كه به انسان شادي ميدهند و لذت ميدهند و بركت پشت بركت به انسان ميرسد.فراتر از رويا آنجا كه خواستن، پاي رفتنت ميشود؛ تو آرزوهايت را خلق ميكني و در آن روحي از باور خود ميدمي؛محدوديت تو را محدود نمي كند و بنبستها راهت را سد نمي كند. هنگاهي كه تو آرزو ميكني و در پي آن اراده ميكني، يعني آگاهانه آرزويت را طلب ميكني؛خواستن عطشي ميشود كه تو را به سوي رسيدن حركت ميدهد و تو را به برخاستن و تلاش بيشتر وادار ميكند.تو هدف پيدا ميكني و آن را با شوق و ميل دوست ميداري و بلندپروازانه همت خود را بالا ميبري.ديگر از پرواز نخواهي ترسيد زيرا احساس با ارزش بودن و درجانزدن، خود مسير درست و رو به جلو را به تو ميآموزد. تفكرات تو هنگامي كه تغيير و خواستن را باور كردي، با كمك تلاش و صبر و رفتن كامل ميشود و تو به مقصد و هدف و آرامش خواهي رسيد.